سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هرکس چیزی را دوست بدارد، از آنْ بسیاریاد می کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: جمعه 103 اردیبهشت 21

بهائیان بر این اعتقادند که «سیدعلی محمدباب» برای اعلام ظهور خود ابتدا به مکه می رود و پس از ابلاغ این امر به زایران بیت الله الحرام، از آن جا دوباره به شیراز باز می گردد و با وسعت و دامنه بیشتری ادعای خود را مطرح می سازد. این امر موجب فتنه و فساد می شود تا جایی که حاکم فارس او را بازداشت می کند و سرانجام زمانی که بیماری وبا در شیراز شایع شده بود، به اصفهان می رود.
بابیان و بهائیان اعتقاد دارند که او شش مرتبه ادعای خویش را تغییر داد. در مرتبه اول به سید ذکر مشهور می شود و ادعای «ذکریت» می کند. در مرتبه دوم ادعای «بابیّت» می نماید و خود را باب و نایب خاص امام زمان (عج) و واسطه خیر و فیض بین او و مردم معرفی می کند. در مرتبه سوم دعوی «مهدویت» می نماید و خود را مهدی موعود می داند. در مرتبه چهارم ادعای «نبوت» می کند و خویشتن را پیامبر معرفی می نماید. در مرتبه پنجم ادعای «ربوبیت» و در مرحله و مرتبه ششم دعوی «الوهیت» می کند
!(13)
بر اساس نوشته های تاریخی، حاکم اصفهان که منوچهر خان معتمد الدوله گرجی(14) نام داشت و از عوامل روسیه تزاری بود، به سیدعلی محمد باب کمک می کند. داستان حمایت والی اصفهان از سید باب، بسیار پیچیده است.
بابیان و بهائیان بر این عقیده اند که «سید علی محمد باب» در سال 1262 هجری قمری به سبب شیوع بیماری وبا عازم اصفهان گردید، در میانه راه نامه ای به حاکم اصفهان نوشت واز او خواست تا برای وی منزلی مناسب فراهم آورند. «منوچهر خان» که از اهالی گرجستان بود به طریقی از اهداف استعماری روسیه خبر داشت، پس از رسیدن نامه باب، سلطان العلما امام جمعه وقت اصفهان را احضار کرد و به او فرمان داد تا خانه ای را برای اقامت باب آماده کند و افزون بر آن دستور داد تا امام جمعه، برادرش را برای استقبال از او به بیرون از دروازه اصفهان بفرستد.
بر اساس کتابهای تاریخی، بهائیان مدعی اند «سیدعلی محمد باب» به خانه امام جمعه اصفهان وارد شد. امام جمعه از او خواست تا تفسیری بر سوره «والعصر» بنگارد. باب این خواسته را اجرا کرد. زمانی که تفسیر وی به دست امام جمعه اصفهان رسید، او از عمق و دامنه معلومات وی در شگفت شد و فوراً به دیدار سید باب شتافت. خبر این موضوع به گوش «منوچهر خان متعمد الدوله» حاکم اصفهان نیز رسید و او هم به ملاقات باب آمد و از وی خواست تا دلایل نبوت حضرت محمد (ص) را برای او تشریح کند. «سیدعلی محمد» رساله ای در این باره با عنوان «نبوت خاصه» نگاشت. والی اصفهان پس از خواندن این رساله با صدای بلند اعلام کرد که تحت تأثیر نوشته باب، از دین مسیحیت دست برداشته و به دین مقدس اسلام ایمان آورده است.
به دنبال این حادثه، والی اصفهان حمایت خود از «سید علی محمد باب» را علنی تر ساخت و اسباب و وسایل لازم را برای تبلیغات به طور کامل در اختیار وی گذاشت. حمایت والی و بی پروایی سید علی محمد باب در امر تبلیغات، موجبات نارضایی مردم اصفهان را فراهم آورد. تا جایی که عده ای از آنان شکایت به شاه بردند و «محمد شاه قاجار» پادشاه وقت دستور داد تا «سید علی محمد» به تهران اعزام گردد. اما والی اصفهان هرگز این فرمان را اجرا نکرد. او برای آرام کردن مردم، «باب» را همراه عده ای سرباز روانه تهران ساخت. اما به صورتی مخفیانه ترتیبی داد تا سربازان، وی را به صورت پنهانی به اصفهان و عمارت سرپوشیده والی برگردانند. از این زمان به بعد «سید علی محمد باب» در اندرون «قصرخورشید» مورد پذیرایی رسمی والی اصفهان قرار گرفت. حتی منوچهر خان معتمدالدوله والی اصفهان برای تکمیل اسباب عیش و نوش سید باب، دوشیزه زیبایی را به عقد ازدواج وی در آورد. این زن بعدها از سوی «بهأالله» «ام الفواحش» نام گرفت و برای کامجویی وقف عام «پیروان باب» گردید. چند ماه پس از این حادثه منوچهر خان حاکم اصفهان از دنیا رفت و از آنجا که صاحب فرزند نبود، برادرزاده اش گرگین خان جای او را گرفت. حاکم جدید اصفهان مراتب را به حاج میرزا آقاسی صدر اعظم وقت اطلاع داد و میرزا آقاسی از او خواست تا سریعاً باب را به تهران بفرستد. اما پس از مشورت با علما، دستور خود را تغییر داد و از مأموران خواست تا سیدعلی محمد باب را از اصفهان به آذربایجان فرستاده و در آنجا زندانی نمایند.
سیدعلی محمد باب تا شعبان 1264 قمری در زندان ماکو بود و همواره عده ای از طرفداران وی از طریق دادن رشوه به زندانبانها به ملاقات او می رفتند و پیام ها و دستورات وی را به نقاط مختلف می رساندند.
محمدشاه قاجار و صدراعظم او حاج میرزاآقاسی در برخورد با «باب» و «بابیان» آسانگیر بودند، اما شورش بابی ها در بسطام و زنجان در سالهای اولیه سلطنت «ناصرالدین شاه» موجب شد تا بار دیگر باب را به تبریز آوردند و در روز 27 شعبان 1264 قمری او را به همراه یکی از مریدانش به نام میرزاعلی محمد زنوزی برای اعدام به یک گروه سرباز نصرانی (ارمنی) سپردند. سربازان برای اجرای حکم، «سیدعلی محمد باب» و مریدش را با طناب بستند و در مقابل یک دیوار آنها را تیرباران کردند. چون تفنگ های آن ایام از نوع «سر پر» بود و به هنگام شلیک دود فراوان می کرد، پس از اجرای حکم و هنگامی که دودهای حاصله از شلیک سربازان فرو نشست، سربازان و مأموران دولتی ناظر بر اجرای حکم، جسد «میرزاعلی محمد زنوزی» را که کشته شده بود، دیدند، اما از جسد «سیدعلی محمد باب» خبری نبود. این امر برای دقایقی موجب هراس مأمورین شد و آنان به این اندیشه افتادند که مبادا واقعاً وی امام زمان بوده و به آسمان عروج کرده است. اما این بیم و هراس چند دقیقه بیشتر دوام نیاورد، و اندکی بعد «سیدعلی محمد باب» را در حالی که در یک اصطبل واقع در ارک تبریز پنهان شده بود یافتند و معلوم شد که طناب او براثر شلیک گلوله پاره شده و او با بهره گیری از دود حاصله از شلیک تفنگهای «سر پر» که فضا را انباشته کرده بود، از محل اجرای حکم گریخته و خود را در یک مستراح پنهان کرده است.
به دنبال این حادثه کنسول روسیه در تبریز خواستار عفو «باب» می شود. اما این درخواست اجابت نگردید و «سیدعلی محمد باب» بار دیگر در مقابل جوخه آتش ایستاد و اعدام شد و جسد وی برای عبرت عموم به خندق شهر انداخته شد. اما بهائیان مدعی هستند که جسد سیدعلی محمد باب توسط شخصی به نام سلیمان خان افشار از خندق تبریز ربوده شد و به کارگاه حریر بافی حاج احمد میلانی منتقل و از آنجا به تهران حمل گردید و پس از گذشت زمانی حدود شصت سال به شهر حیفا در فلسطین اشغالی انتقال یافت و به طوری که سرهنگ فردوس مبلّغ بهائیان شمیران می گفت او را در تابوتی از بلور دفن کردند. چنانچه در صفحه 34 کتاب «اقدس» آمده است:
«قد حکم الله دفن الاموات فی البلور و الاحجار المتمنعه او لاخشاب الصلته اللطیفه و وضع الخواتیم المنقوشه فی اصابعم انه لهو المقدر العلیم
»!(15)
«محققاً خداوند دستور داده که اموات را در بلور دفن کنند و. . . ».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
13- خوانندگان محترم، برای اطلاع از مستندات این مسئله به مبحث «ادعای الوهیت» که در صفحات بعدی بر آن اشاره گردیده رجوع و یا در صورت نیاز به تحقیقات بیشتر و جامع تر به کتاب «بهائیان» نوشته «سیدمحمد باقر نجفی» مراجعه فرمایید.
14- منوچهر خان معتمد الدوله از خانواده های مسیحی ساکن گرجستان بود که درجریان جنگ ایران و روس اسیر و مقطوع النسل گردید. او پس از مرگ آغامحمدخان قاجار مورد توجه فتحعلی شاه قاجار قرار گرفت و به عنوان والی ایالت اصفهان منصوب گردید. وی که کینه ای عمیق از ایران و روابطی پنهانی با روسیه داشت، می کوشید تا از سید علی محمد باب به عنوان حربه ای علیه دولت قاجار استفاده کند، بر این اساس بود که وی را مخفی کرد واسباب راحت و عیش او را فراهم ساخت. نکته مهم اینکه ارتشبد آریانا نسب مادری خود را به این خائن می رساند و خود را از اولاد و احفاد او معرفی می کرد.
15- نورالدین چهاردهی، چگونه بهائیت پدید آمد، ص .150


منبع : http://www.bahaeeat.blogfa.com


 نوشته شده توسط قیاس در چهارشنبه 86/12/15 و ساعت 5:56 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

مرکز بهائیت شناسی در وب
قیاس
با سلام ........... این وبلاگ به منظور آشنایی شما عزیزان با بهائیت ایجاد شده است. امید است با مطالعه مطالب ، به حقیقت وجودی بهائیت پی ببرید . انتقادها و پیشنهادهای سازنده ی شما را با گوش جان می شنویم .

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 2
مجموع بازدیدها: 79079
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه