مرکز بهائیت شناسی در وب
اینک با شما
سخن می گویم .لابد می خواهید بپرسید که اگر تو "ادیب مسعودی " هستی ، پس چرا " الله ابهی " نگفتی و چرا ما بندگان جمال اقدم را" احباء الله " و" اماء الرحمن" نخواندی ؟آری من ادیب مسعودی همانکه محفل بارها از من با القاب "خادم برازنده " ، " نفس جلیل" ،" ناشر نفخات الله ، " یار موافق " ودهها نظیر آن یاد کرده – که میتوانید نمونه هائی از آنرا در لابلای -همین یاد داشت کوتاه ببینید – اکنون با شما مشفقانه بسخن نشسته و امیدوارم در حاصل نهائی عقایدم که پس از رنجها و مشکلات طاقت فرسا فراهم آمده ، بیندیشید !من با تمامی سوابق درخشان امری و با چهره ای سرشناس در میان بهائیان ایران، اینک صریحا اعلام می کنم که :" پشیمانم
و بر گذشته ی خویش سخت متاسف " خاطرم از آنچه گذشته ، ملول است و :
- از اینکه سالیانی دراز عمرم را بهائی بوده ام ،
- از اینکه با سخن گویای تبلیغیم عده ای را اغواء کرده ام !
- از اینکه بخاطر بهائیت حقایق ارزنده ای در این جهان را زیر پا گذاشته ام پشیمانم .
- که آخرین پیامبر خدا " حضرت محمد( صلی الله علیه و آله) است و جامه رسالت پس
از او ، بر قامت دیگری برازنده نیست .
- که کتاب خدا "قرآن کریم " تنها کتاب آسمانیست که پیروی آن سعادت هردو جهان را به ارمغان می آورد .
- که ولی خدا ، زاده ی پاک ائمه ی هدی "حضرت مهدی " (عج) است که دنیا چشم براه اوست تا جهان را پر از عدل و داد نماید .
و توای دوست عزیزی که این نوشته را میخوانی ، بخود آی و بیندیش که :
- چه چیز مرا دگرگون کرده ؟
- چه چیز مرا در هنگامه افول زندگی بر آن داشته تا براه دیگری گام نهم ؟
- چه چیز بمن قدرت داده تا تمامی خطرات این دگرگونی فکری را بر خود پذیرا شوم ؟آیا پول ، شهرت ، و یا مقام ؟........ کدامیک ؟
من اگر در جستجوی مال و منال بودم ،اگر در پی عنوان و مقام بودم ، اگر خواهان شوکت و شکوه بودم ، و خلا صه اگر هرچه می خواستم ،
بهائیت بخاطر خدمات ارزنده ام برایم فراهم میکرد !اما من تشنه چیز دیگری بودم که "حقیقت " نام داشت . حقیقتی با تمام شکوه و جلال .ابتدا گمانم چنان بود که بهائیت توان راهبری مراخواهد داشت ، سالها مخلصانه زحمت کشیدم ، بعنوان "احساس وظیفه " تبلیغ بهائیت را بر عهده گرفتم ، شاهد گفتارم سپاسگزاریهای محفل است که بارها از زحمات من در مقام تقدیر بر آمده ، و لیکن روح کاوشگر من هیچگاه متوقف نمیشد و هیچگاه به این تقدیر نامه ها دلخوش نبودم تا آنکه ، سرانجام شاهد مقصود را در آغوش گرفته و به منزلگه مقصود رسیدم .اگر چه نمی خواهم در این مختصر سخن از دلائل بطلان بهائیت به میان آورم ، زیرا که سخن فراوان دارم و خود نیازمند جزوه ها و کتابهای مستقل است ، اما ای شما که تا دیروز در بیوت تبلیغی من ، آنهنگام که به اصطلاح به تبلیغ امر الله مشغول بودم ، با اشاره ی تصدیق ، سر فرود می آوردید ، شما ها که تا دیروز حتی شاهد بحثها و مجادله های من با مسلمانان آگاه در جلسات تبلیغی بودید ، اگر دروغگو بودم که همه آن حرفها و تبلیغات باطل و یاوه است و شما چرا آنروزم را تصدیق میکردید و از راههای دور برایم نامه مینوشتید و مرا رادمرد بزرگ عالم انسانی "ملاحسین ثانی " نجم ساطع آسمان هدایت " خادم صمیمی امر الله " خورشید آسمان حقیقت ، و صدها نظیر آن می خواندید ؟!و اگر راستگویم که اینک باید به سخنم ، به پند پدرانه و پیام پیری جهان دیده ، گوش فرا دهید ...... میدانم که بزودی در ضیافات به شما دستور خواهند داد که نوشته ی"ادیب مسعودی " را نخوانید و سلام و کلام جایز نه ! اما همین توصیه شمارا که در اعما ق روحتان ، گوهر حق جوئی نهفته است و شما را به تحری حقیقت وامیدارد ، برآن نخواهد داشت که تازه تحقیق و بررسی تان را آغاز کنید ؟بیاد دارم که شروع راهیابی خودم از آنجا آغاز شد که در نشریه اخبار امری خواندم :
"اخیرا " ملاحظه شده است که در "بعضی نقاط ، نفوس ناراحتی " "به عنوان تبلیغات اسلامی و غیره " " ....... تحت عنوان تحقیق ، تقاضای "" تشکیل مجالس مباحثه و غیره "" می نمایند .... مسلم است که این "" نفوس به اغلب کتب و معارف امری "" توجه نموده و اطلاعات کافی ""از مندرجات کتب و رسائل مبارکه "" حاصل کرده اند .... از محافل "" مقدسه روحانیه محلیه شیدالله ارکانهم تقاضا شده است "" در این مورد دقیقا دقت و ...""از هرگونه مواجهه خودداری " "فرمایند " سال ???? شمار ه ?، ?
- و من با خودم می اندیشم که چرا " با افراد مطلعی که به اغلب کتب و معارف امری توجه نموده و اطلاعات کافی از مندرجات آن حاصل کرده اند " نباید تماس گرفت ؟!مگر ایشان چه میگویند که می باید خود را از بحث و مناظره و یا مواجهه و رویاروئی با ایشان محروم کرد ؟آیا اگر بهائیت برحق بود همانند اسلام نمی گفت :" اقوال مختلف را بشنوید و بهترینش را برگزینید. "
اسلام که از زبان پیامبر ، در قرآنش می خوانیم :" من و پیروانم مردم را آگاهانه به حق می خوانیم "در بررسی ها و پرس و جوهای بعدی این نکته روشن تر شد که این افراد بر معارف امری و اسلامی احاطه کامل داشته و در این مورد سخن محفل کاملا صادق بوده است ، و سر انجام کاربدانجا کشید که حقانیت اسلام و بطلان بهائیت همانند روشنائی آفتاب برایم آشکار گردید .از کارهای دیگر محفل که هر وقت بیاد آن می افتم شدیدا" متعجب می شوم ، آنست که آنهنگامیکه تازه بهائی شده بودم ، محفل میکوشید که موقعیت اسلامی مرا مهم جلوه دهد و مرا را با دانشمندان اسلامی برابر معرفی کند ، حتی خود نیز گاهی تحت تاثیر دستورات و القائات محفل چنین وانمود میکردم .دیگر آنکه می گفت شکستگی پایم را بهانه قرارداده بگویم که مسلمانان بجهت تغییر روش و آئین مرا مضروب کرده بحدی که پایم آسیب دیده است ، غافل از آنکه پای من از دوران کودکی آسیب دیده بود !بعد ها این سؤالات همواره در ذهنم خلجان میکرد که راستی چرا بهائیت به این وسایل نا صحیح و غیر منطقی برای حق نشان دادن خود کوشش می کند ؟ چرا می کوشد بهائیان با افراد مطلع و آشنا بمعارف امری تماس نگیرند ؟ اینها زمینه شد تا یک تحقیق عمیق و همه جانبه را آغاز کنم ، به نحوی که میتوان گفت ، برگشت من از بهائیت پس از ایمان واقعی بخدا و استعانت از او تنها و تنها یک علت داشت و آن اینکه کوشیدم تا متحری واقعی حقیقت باشم ، کتابهای اصلی امرراجستجو کردم و به دقت و به دفعات خواندم ، به جزوه های زینتی و رنگ و روغن شده قناعت نمی کردم ، مراتب و عنایتی که در بهائیت داشتم ،هیچگاه نتوانستند مرا گول زده و همانند دیگران به فکر بهره برداری های مادی بیندازد و از یاد خود و خدا غافل سازد ، ودر عین حال تماس باافراد مطلع نیز رویگردان نبودم ، و این چنین شد که سرانجام راه یافتم .البته انسانها همه ، جز معصومان پاک و بزرگوار اسلام ، جایزالخطایند ، اما راهیابی نیز ممکن است و من شرح اجمالی کارم را دادم تا تو دوست عزیز پیام ِ پیری آگاه را دریافته باشی ، اما مادامیکه بخواهی فریب سخنان فریبنده مبلغین و گول ظواهر و عناوین تشکیلاتی و لجنات متعدد و ضیافات و احتفالات و کنفرانس های باغ تژه و.... را بخوری ، بدان که هیچگاه واقعیت را نیافته ای !راستی آیا تو خواننده ی عزیز ، هیچگاه نمی اندیشی که همانند پیروان هزارن فرقه ی ساختگی و برباطل ،که در گوشه و کنار دنیا به چشم میخورند ، ممکن است تو هم در طریق نا صواب قدم گذاشته باشی ؟ تو هم از میلیونها انسانی باشی که خزف را بجای لعل خریده ، و گوهر را همچنان ناسفته درون صدف وانهاده اند ؟! من به نام "پدر پیری " که گذران زمان گرد سپید بر چهره اش نشانده ، بنام آموز گاری روحانی که حتی در بهائیتش نیز صادق بود ، به نام مربی دلسوز برای شما بهائیان عزیز نگرانم .
من نگران آن روزم که به فرموده ی قرآن کریم ، وقتی حقایق در جهان دیگر ، جلوی چشمتان هویدا شود ، و ببینید که آنچه پیامبران راستین خدا گفته اند حق است ، زبان برانید که : "رَبِ ارجعونی لَعَلی اَعمَلُ صالِحا فیما تَرَکت " (خدایا مرا برگردان تا از نیکی ها آنچه را که ترک کرده بودم انجام دهم .)
اما دیگر دیر شده باشد و به شما بگویند : "" کَلا اِنها کَلِمَة هِیَ قائِلُها "" ، (نه چنین است زیرا او فقط گوینده ی این سخنان است )
آری ، من از آینده برای شما هراسناکم و بیمدار .بیائید پند مبلغ پیرو یارعزیز و ناصح مشفقتان را بشنوید و سر از بارگاه گران غفلت بردارید ...
من به زودی شرح حال مفصل خود را همراه بامدارک مثبته برای آگاهی همگان طبع و نشر خواهم کرد و شاید تا آن زمان محفل به شما توصیه کرده باشد که این اوراق ناریه را مطالعه نکنید ، اما خوشحالم که اتمام حجت با شما کرده ام ودر پیشگاه عدل خدای بزرگ خواهم گفت که من سرانجام ، حقیقت آشکار شده برای خودم را در اختیار اینان گذاشتم و آنان که به خود نیامدند ، هیچ عذری ندارند . آری من " ادیب مسعودی " بزرگ مبلغ جامعه ی بهائی ، اینک مسلمانم و ازاین بابت خدارا بسی شاکر و سپاسگزارم . " خدای اسلام را قائلم " " پیامبر اسلام را آخرین فرد از گروه پیام آوران خدا می دانم "، " امامان عزیز ، ازعلی علیه السلام تا امام حسن عسکری علیه السلام ، را به جان و دل معتقدم "، "امامت ، حیات ، غیبت ، ظهور ، و دیگر خصوصیات فرزند بلافصل امام یازدهم حضرت محمد بن حسن عسکری علیه السلام ، را به جان و دل معتقدم "، بابیت ، و بهائیت را دین ندانسته ، پیشوایانش را عاری از هر حقیقتی میدانم . و این فریادی از تمامی ذرات وجود من است که در قالب اشعارم جلوه گر است:
هزار شکر که از قید درد و غم رستم چو ذره بودم و برآفتاب پیوستم
به چاهسار ضلالت فتاده بودم زار گرفت خضرره عشق از کرم دستم
طمع بریده ز دجال سرتان پلید زجان به خدمت صاحب زمان کمر بستم
امیدم چنانست پرورگاری که فرموده:اُدعونی اَستَجِب لَکُم (بخوانیدم تا که جوابتان گویم .)
و خداوندی که فرموده :اِنَ اللهَ یَغفِرُالذنوبَ جَمیعا ( خدای تمام گناهان را می بخشاید.) مرا خواهد پذیرفت .و من هم می کوشم تا در این چند روز مانده از عمر جبران گذشته ها کنم ، که خدای فرموده است :لا تَقنَطوا مِن رَحمَةِ الله ( از رحمت خدا مأیوس نباشید .)
اگر می خواهید سخن مرا حضورا نیز بشنوید ، در یکی از روز های مشخص شده در این نوشته ، هنگامیکه برای انبوهی از مردم این شهر سخن خواهم گفت ، سر افرازم نمائید .ودر اینجا برای آن دسته از بهائیان ساده دل که ممکن است بر اثر القائات محفل و تشکیلات بهائی ، از آمدن به این جلسات و خواندن نوشته های بعدی من معذور شوند ، عرض می کنم که خلاصه سخن من در این مجالس و محافل مشابه آن در جزوات و کتب بعدی همین است که در دوبیتی زیر آورده ام:
المِنة لله به ره راست رسیدم پیوند خود از مردم گمراه بریدم
از لطف خداوندی با قوت ایمان مردانه ز هم پرده اوهام دریدم
مزید توفیق همگان
تهران غلامعباس گودرزی " ادیب مسعودی "
هشتم بهمن ماه پنجاه و چهار